غم به عنوان یک بیماری

یک بیماری کی بیماریه؟

 ورود باکتری به بدن بیماری حساب میشه؟ نه تا وقتی درگیرت کنه.

 فشار خون؟ نه تا وقتی ضرر غیر قابل جبران بزنه.

 سرطان؟ نه تا وقتی سیستم ایمنی بتونه کنترلش کنه. 

افسردگی؟ نه تا وقتی حس پوچی از زندگی کردن بندازت...

کی غم رو به عنوان یک بیماری میشناسیم؟ و کی اقدام به درمانش میکنیم؟ 

به هر حال یه جایی هم ممکنه غم ما رو از عملکرد بندازه. چرا دارویی برای غم نیست؟ این چه حسیه که یا باید با مواد روانگردان و الکل و ... اونچه که هستیو فراموش کنی یا باید با حضورش کنار بیای. 

یاد فیلم بخت پریشان افتادم (the fault in our stars) 

سرطان از یه سلول از خودت به وجود میاد و باعث مرگ خودت میشه.

 غم ولی انگار دونه دونه مولکولات رو تغییر میده.

 انگار که  یهو اسپین همه ی الکترونا یا مسیر مدار در گردششون، تو تک تک مولکولا از تک تک سلولا عوض شده باشن. 

به همون شدت همه چیو تغییر میده فقط بیشتر.

ما داروسازا داریم چه غلطی میکنیم که هنوز یه داروی ایمن برای مشکل  غمزدگی نتونستیم بسازیم؟