چرا خودت باش توصیه ی مزخرفی است؟

هرکسی یه سری نقاط ضعف داره و یه سری نقاط قوت. اینو همه با یک ژست خوشگل روشنفکری می پذیریم. 

ولی وقتی تو خلوت خودمونیم یا گذاره اول رو منکر میشیم یا دومی رو.

وقتی با دوستامون درباره خودمون یا مشکلاتمون صحبت  می کنیم تقریبا غیر ممکنه چیزی جز خودت باش، به خودت فشار نیار، خودتو اذیت نکن یا صحبتایی از این دست بشنویم. 

متاسفانه این گذاره به نظر من هیچوقت درست نیومده.

به عنوان مثال میگما...

من فی الذات آدم شدیدا مستقل و خود کافی پنداریم! حالا فکر کن خودم بودم  یا خودم باشم. 

بعد مثلا رهبر یه گروهم می خواستم باشم. میخواستم مدیریت هم بکنم. آره قطعا شدنی بود خودم و خودم با خودم :/  خدا میدونه تا حالا چند تا از شکست ها و اشتباهاتم رو مدیون همین خصلتم بودم. (و شاید خواهم بود)

هنوزم یه زمانایی گذرم به کوچه ی تاریک کمک میخوای چیکار میوفته. هنوزم سخت ترین کار دنیا برام کمک گرفتنه. هنووووووزم  سخته برام بپذیرم دو نفر میتونن اثر سینرژیستی داشته باشن. ولی هر روزی که از خرداد 98  ( تاسیس انجمن علمی دانشجویان داروسازی یزد)، و شیوه ی کار ایفسا میگذره،  بیشتر به این رویکرد ایمان میارم و در عمل هم میپذیرمش. 

به طور کلی به نظرم هر کس از مجموعه ای از عقاید ، خصوصیات اخلاقی و رفتار ها تشکیل شده.

وقتی از هویت فردی صحبت می کنیم، منظورمون هر سه این مواردن، اما تغییر هیچکدومشون باعث از بین رفتن هویت فردی نمیشه ، مگر اینکه به انتخاب خود فرد و برخواسته از درون خودش نباشه. اون موقعه که میگیم به جای "تظاهر" خودت باش. نه خودت باش چون خودت موجود بی نقصیه، بلکه خود خوبت باش!

.

پ.ن. عنوان سرقت شده  از یکی از مقالات  فصلنامه ی ترجمانه. پیشنهاد میکنم حتما یه نگاه به این فصلنامه ی بسیار خفن بندازین!